متینمتین، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

فرشته های آسمونی

یک ماهگی متین

  عزیز دلم شبها تا دیر وقت بیدار بودی و خیلی هم تا صبح بیدار می شدی.خیلی کم آورده بودم. چه از لحاظ روحی و چه جسمی. اما عشق تو بهم انگیزه می داد. هر لحظه ... هر لحظه ... ...
30 آذر 1393

سلام دوباره

امروز که بعد ماه ها اومدم وبلاگ متین واقعا نمی دونم چی باید بنویسم. شب از نیمه گذشته و من هوس وبلاگ نویسی به سرم زده. راستش اونقدر وقتم گرفته هست که واقعا نمی شه. خیلی دلم می خواد عکس های متین رو بذارم ولی نمی دونم چرا نمی شه و مشکل کجاست. فرمت عکسای من همونی هست که تو  وبلاگ مجازه ولی آپلود نمی کنه. حالا بگذریم از این جرفها. بگم براتون از متین مامان. راستش اگه تعریف حساب نکنید متین پسر خیلی بامزه و نازیه. اینو البته بقیه می گن. یه وقت فکر نکتید دارم از پسرم تعریف می کنم (هر چند بالاخره مادرموووووووووووو خوب یه کم تعریف چاشنی کاره!!)  در عرض یک ماه حدود شیش تا دندون در آورده که چهار تاش بیرونه و دو تاش هم سفیدیش رو لثه اش معلومه...
15 مهر 1393

بدون عنوان

               امروز برای اولین بار با حرکات نرم و قشنگ تو از خواب بیدار شدم  جیگل مامان     انگار دستت رو مشت کرده باشی و اون رو آروم تکون بدی.   آخه می دونی تا دیروز تو همش یا محکم به زیر یا بالای دلم می زدی یا یه دفعه می چرخیدی.    فکر کنم حسابی بازیگوشی مامانم . ...
27 مرداد 1392

دختر بودن یا پسر بودن. مسئله این است.

  اینجا توی قلب من یه جشن برپاست یه جشن باشکوه و بزرگ به بزرگی اتفاقی که درونم جریان داره. به بزرگی اتفاقی که قهرمانش تو هستی کوچولوی من. عزیز من مامان می خواد یه رازی رو با همه در میون بذاره ولی دوست داره تو فعلا گوشاتو بگیری تا از این قسمتش خبر دار نشی. راستش من هیچ وقت فکر نمی کردم که صاحب پسر بشم یعنی تو تصورات و رویاهام همیشه دختر بود. ولی از وقتی که خدا فرصت بودن رو به تو عزیز دلم داد و موهبت مادری رو به من با خدای خودم عهد کردم که فقط سلامتت برام مهم باشه و به دختر یا پسر بودنت فکر نکنم. نمی دونم چرا همش فکر می کردم و شاید الان هم با وجود تمام تلاشم برای پاک کردن این تصور از ذهنم این تفکر رو دارم که دختر باوفاتر از پسر هست ...
18 مرداد 1392

عیدتون مبارک

                     پسرگلم اولین عید فطرت مبارک. درسته که هنوز تو دل مامانی ولی تکون خوردنای کوچولوت بهم می فهمونه که  موجود نازنینی تو وجودم هست که هر ساعت وجود خودش رو بهم ثابت می کنه. مهربونم عیدت مبارک. عید تمام نی نی کوچولوها و مامانای مهربونشون هم مبارک. از ته دل آرزو می کنم خدا از همه عباداتشون رو خالصانه قبول کرده باشه و همه مورد آمرزش خداوند قرار گرفته باشیم.  آمین یا رب العالمین                       &nbs...
17 مرداد 1392

جیگر مامان دوباره خوش اومدی

سلام به همگی همگی. بذارید یه راست برم سر اصل مطلب از بس که ذوقم سر به آسمون زده   دیروز رفتیم سونوگرافی. من و مامانی نی نی یعنی مامان خودم و بابایی نی نی یعنی همسر محترم. از ماه پیش دلم لک زده بود که تو سونوی این ماه دوباره حرکات نی نی خوشگل خودمو ببینم. آخه اون سری خیلی تکون تکون می خورد و دلمو حسابی آب کرده بود. جونم واستون بگه که این سری قربونش برم الهی تنبلکم زیاد تکون نخورد. دکتر اول که نگات کرد پرده از یه راز بزرگ برداشت. اینکه جیگر مامان و بابا آقا پیسله و اینکه همه چیزش خوبه     فقط می گفت دکتر خودم به مطلبش زنگ زده و راجع به عدد NT نی نی اظهار نگرانی کرده و اینکه اون به خانم دکتر گفته جای نگرانی نیست و ...
31 تير 1392