متینمتین، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

فرشته های آسمونی

خودمونی

1395/1/23 9:59
نویسنده : مامان ریحانه
489 بازدید
اشتراک گذاری

امروز 21 فروردین،

دفاعم رو قبل عید انجام دادم و شدم 19.06. خیلی خوب بود. خانواده ام برام پول گذاشته بودند و یه پلاک خیلی خوب خریده بودند با یه دسته گل بزرگ که اولی رو بعد جلسه دفاع بهم دادند و دومی رو گذاشته بودند روی میز. جزییات رو دیگه نمی گم چون خیلی کار دارم و باید برم. دیگه اینکه...

یک ماه و نیم تا تولد پسرم مونده و هنوز اسمی براش انتخاب نکردم. یعنی همه گزینه ها رو میزه چشمک و یه چند تایی اسم هست ولی هنوز هیچکدوم به دلم صد در صد نشسته. راستش پسرم  به بابایی گفتم تایید نهایی اسم باید با من باشه و به همین خاطره که هنوز تو رو به اسم خاصی صدا نمی کنیم. دیروز به مامانی جون گفتم یه هفته ای تو رو مبین صدا کنند ببینم به دلم می شینه یا نهمتنظر یه جورایی فکر کنی طرفدار اسم معین هم طرف من و هم طرف بابایی بیشتره. ولی من که مامانتم و خوب اصل کاری هنوز به دلم خوب ننشسته. حالا این حرفها به کنار. بذار از داداش متین یه کم بنویسم.

عزیز دل مامان، آقا متین گل من اوج فضولی و شیطونی رو می گذرونه. خیلی شیرین زبون شده. حرفهای خنده دار زیاد می زنه که دیگه نمی شه توی دفترم اونا رو یادداشت کنم. بهش یاد دادم یه چیزی می خواد یا تقاضایی داره اجازه بگیره و بخواد. اونم یه لهجه ای می یاد که نگو. آخر حرفهاش رو می کشه طوری که آدم دلش می ره (برام آداس می خییی مممااااممممااان؟) موقع پرسیدن هم ابروهاش رو بالاپایین می بره که کلا سوالی بودن رو نشون بده. چند روز پیش دیدم یه عروسک گیر آورده داره باهاش خیلی واقعی حرف می زنه. اصلا تو دنیای خودش بود من فقط گوش می کردم و واسه خودم می خندیدم (نی نی تو دشویی جیس بوکونیا، آب بازی نکنی، ماما دبات می کنه).

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)