متینمتین، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

فرشته های آسمونی

نوزده روز مونده تا بودنت

1395/2/21 12:12
نویسنده : مامان ریحانه
583 بازدید
اشتراک گذاری

امروز بیست و یکم اردیبهشته و نوزده روز مونده به دنیا اومدن تو. این روزها کمی استرس دارم. راجع به همه چیز که مهم ترینش سلامتی تو هستش. این روزها خیلی حساس شدم. به نظر خودم عصبی و زودرنج. کوچکترین مسئله ای می تونه اشکم رو دربیاره. حتی وقتی داداش متینت نمی ذاره بعدازظهرها ده دقیقه چشم هام رو هم بذارم مثل بچه های کوچیک گریه می کنم خجالت نمی دونم به خاطر بارداری هستش یا ترس از وقتی که تو به دنیا می آی و علیرغم تموم خوشیهای مادرانه به خاطر بغل کردن عشق کوچولوم دیگه حتی تا پایین ساختمون هم نمی تونم بیام یا به خاطر شیطونیهای متین دو سال و نیمه یک دقیقه هم نمی تونم بشینم. خلاصه مامان جون این روزها احوالاتی دارم واسه ی خودم.

پریشب آقاجون و مامانی جون به همراه دایی و خاله خونمون بودند. بابایی دعوتشون کرده بود که بیان و همه دور هم باشیم و کمی روحیه ی من عوض بشه. شب خوبی بود. همه زحمت های تمیز کردن خونه و پختن غذا رو مامانی جون و خاله کشیدند. خاله سیمین رو هم دعوت کرده بودم ولی اون طفلی رعایت منو کرد و گفت بچه هام شیطونند و میان با متین آتیش می سوزونند تو این وسط اذیت می شی. جاشون خالی بود. آخر اون شب من به همه گفتم که برای انتخاب اسم تو واقعا گیر کردم. البته بین تموم اسم ها (مبین، معین، آرمین، علی، پوریا، عرفان و احسان) آخرش با بابایی به مبین و معین رسیدیم. هر چند بابایی این دفعه کلا انتخاب اسم رو به اختیار من گذاشته بود ولی من نظر اون رو هم تو هر اسم می پرسیدم چون می خواستم هر دو اسم رو دوست داشته باشیم. بین مبین و معین آخرش دلم رو مبین آروم گرفت و اعلام کردیم تو جمع همه. همه صلوات فرستادند و این طوری شد که تو "مبین" من شدی پسر قشنگم. این روزهای باقیمونده رو خوب رشد کن و سالم به دنیا بیا. منم در حد توانم می خورم و استراحت می کنم تا برات چیزی کم نذاشته باشم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)